ما اغلب میگوئیم که میخواهیم در زندگی خود تغییراتی ایجاد کنیم. ممکن است بخواهید پول بیشتری درآورید، وزن خود را کم کنید، ارتباط جدید یا بهتری بسازید، شغل جدیدی را آغاز کنید یا تفریح جدیدی را انتخاب کنید. هنوز هم این کار به نظر سخت میرسد. چرا برای هر تغییر این همه چالش وجود دارد؟
دلیل زیر بنایی در این واقعیت نهفته است که ذهن به دو بخش یا اصطلاحاً دو نیمکره تقسیم میشود: یک بخش مسئول استدلال منطقی(عقلانی) و افکار آگاهانه است و دائماً با استفاده از زبان (گفتار)، ایدهها را پردازش مینماید. بخش دیگر احساسی بوده و با استفاده از تصاویر و به طور همزمان، دادهها را پردازش میکند.
بخش احساسی و ناخودآگاه مغز بسیار قویتر از بخش استدلالی و خودآگاه آن است. این بخش میتواند اطلاعات بیشتری را پردازش نموده، و تقریباً ۹۵% از افکاری را که به ذهن ما میرسند و اعمالی را که به طور روزمره انجام میدهیم کنترل میکند و با کشیدن خاطرات خوب به سمت خود و بیرون راندن خاطرات منفی تحریک میشود.
اگر بخش احساسات را بعنوان فیل فرض کنیم و بخش استدلال را به عنوان فیلبان، آنگاه چالش در تغییر را درک خواهید کرد. فیلبان میتواند فیل را تا زمانی کنترل کند که وی تمایل زیادی نسبت به مسیری که در آن میرود دارد یا مسیر دیگری وجود نداشته باشد وگرنه اگر فیل نخواهد حرکت کند یا بخواهد به مسیر دیگری برود شانس فیلبان برای کنترل آن بسیار کم خواهد شد.
مطالعات نشان داده است که وقتی شما دارای اراده قوی و عزم راسخ برای ایجاد تغییر میباشید باز هم احتمال دستیابی به موفقیت خیلی محدود است. اراده قوی و عزم راسخ به عنوان منبع تمام شدنی مطرح شده است. این بدان معنی است که اگر از آن در موضوعی خاص بیشتر استفاده کنید در سایر زمینهها موجودی کمتری از اراده دارید که خرج نمائید. لذا اگر سعی میکنید که شروع به کاری جدید و همچنین کاهش وزن به طور همزمان کنید، تکیه بر قدرت اراده به تنهایی برای انجام این کارها در هر دو بخش احتمالاً موفقیتآمیز نخواهد بود.
مفهوم تعارض بین فیل و فیلبان (بخشهای احساساتی و استدلالی) به هزاران سال پیش برمیگردد. تکنیکها و روشهای بسیاری از آن زمان مورد استفاده قرار گرفتهاند تا بتوانند عملکرد فیل و فیلبان با هم را تنظیم کنند که عموماً این کارها مبتنی بر تلاش برای رام کردن فیل جهت اطاعت از صاحب خویش بوده است.
فیل که همان بخش احساساتی و ناخودآگاه میباشد ترس، خشم، غم، اضطراب و دیگر احساسات منفی را در زمان دنبال کردن هدف تجربه میکند. این موضوع، مشکل اخلاقی یا نشانهای از ضعف نیست بلکه روشی است که مغز با آن در ارتباط است. ناخودآگاه برای این طراحی شده است که میزان حفاظت ما از خطر را ارزیابی کند. اما این بخش از مغز به خوبی نمیتواند بین آنچه واقعاً به صورت واقعی خطرناک است مانند حالتی که ببری با دندانهای بزرگش منتظر شماست و آنچه که به صورت احساسی خطرناک است مانند طرد شدن یا شکست خوردن تفاوتی قائل شود. به همین دلیل این بازدارندههای احساسی مانع اقدام و رسیدن به اهدافمان میشوند. علاوه بر این، باورهای محدودکننده میتوانند سبب فلج شدن فیل شوند و نمیدانند که موفقیت امکانپذیر است.
دلیل آن که افراد بسیاری از دستیابی به موفقیت باز میمانند این است: فیل از کارهایی که باید انجام دهد، متنفر است. برای سادهتر کردن هرچه بیشتر کارها، شما میبایست به فیل برای حرکت در جهت و مسیر مشخصی، انگیزه دهید. در کمترین حالت، فیل باید حالت خنثی داشته باشد تا در برابر فیلبان مقاومت نکند.
برگرفته از کتاب ” موفقیت و آرامش در دستان شما” اثر جک کنفیلد
ترجمه ساسان جعفرنیا
بدون دیدگاه