تحسین کنندگان کتاب بزرگ فکر کنید
ایدههای حاصل از علوم رفتاری برای اهداف مختلفی در سراسر جهان استفاده میشود اما تاکنون برای ایجاد شغل استفاده نشده است و این کاری است که گریس لوردان بصورت سیستماتیک، عملی و علمی در کتاب بزرگ فکر کنید انجام داده است. روبرت سیالدینی، نویسنده کتاب تاثیر و تحریک
این کتاب، کتابی نادر و خودآموز است که بر پایه شواهد نوشته شده است. گریس لوردان بر اساس دانش و تجربهاش در مورد اقتصاد رفتاری و روانشناسی، نکات عملی و آموزندهای را برای پیشرفت در راستای رسیدن به اهداف ارائه کرده است. آدام گرانت نویسنده کتابهای پرفروش دوباره فکر کنید، اصلیها و مجری پادکستهای تد با عنوان زندگی کاری.
میخواهید در شغل خود به سرعت و بدون اینکه شادی شخصیتان دستخوش تغییر شود پیشرفت کنید؟ کتاب بزرگ فکر کنید میتواند به شما کمک کند. این کتاب چهارچوبی علمی و کاربردی برای ایجاد شغل ارائه میدهد که حتی برای افرادی با شلوغترین برنامههای کاری روزانه نیز موثر خواهد بود. جونا برگر، پروفسور دانشگاه وارتون و نویسنده کتاب پرفروش کاتالیزور
در مسیر رسیدن به اهداف بزرگ در مورد خود و جهان، گریس لوردان یک راهنمای عاقل و با تجربه است. او کتابی عالی نوشته است که تغییرات مورد نیاز برای رسیدن به اهداف بزرگ را ارائه میدهد. دنیل اچ پینک، نویسنده کتابهای کی، انگیزه و ما همه فروشندهایم
دکتر گریس لوردان یکی از مهمترین کتابهایی که هر کسی باید برای موفقیت در زندگی کاری بخواند را نوشته است. این کتاب بر پایه علوم رفتاری است و نشان میدهد که چگونه باید به جلو برویم و در عین حال با تردید به خود و دیگر مشکلات شناختی مبارزه کنیم. بروس دیزلی، نویسنده کتاب لذت کارکردن
گریس در این کتاب که حتماً باید خوانده شود اطلاعاتی که باید برای موفقیت در کار بدانید را ارائه میکند. این کتاب نه تنها به شما انگیزه میدهد که بزرگتر فکر کنید، بلکه شما را به این سمت سوق میدهد که دست به عمل بزنید تا این رویاها را به واقعیت تبدیل نمایید. زمانی که شما بزرگ فکر کنید، از کارهای کوچک شروع کنید و هر روز گامهای مداوم بردارید هرچیزی ممکن میگردد. سایمون الکساندر اونگ
اگر میدانید که الان زمانی است که باید در کار خود پیشرفت کنید کتاب بزرگ فکر کنید جعبه ابزاری را در اختیار شما میگذارد که مبتنی بر علوم رفتاری بوده و کمک میکند که اهداف خود را بشناسید و واقعیت کنونی خود را با چیزی بزرگتر، بهتر و لذت بخشتر جایگزین کنید. دوری کلارک، نویسنده کتاب دوباره سازی خود و معلم دپارتمان آموزش عالی در دانشکده تجارت دانشگاه دوک
کتابی مفهومی و عملی. خواندن کتاب بزرگ فکر کنید مانند داشتن یک مربی حرفهای در مغزتان است و همیشه مسیرهای شما به سمت کاری که میخواهید انجام دهید، را اصلاح میکند. گراهام آلکوت، موسس شرکت تفکر پربازده.
شاید شما میدانید که به کجا میخواهید برسید اما نمیدانید چگونه باید بروید. شاید هم دقیقاً نمیدانید میخواهید به کجا بروید اما میدانید جایی که باید باشید، نیستید. یا شاید هم فکر میکنید که میدانید باید کجا بروید اما چیزی مانند رئیس بد یا یک همکار نامناسب مانع از ادامه مسیر میگردد.
نترسید.
این کتاب به شما کمک میکند که تمام قدمهای کوچک برای رسیدن به شغلی که میخواهید را بردارید و به شما نشان داده خواهد شد که چگونه با استفاده از دانش علوم رفتاری این کار را انجام دهید.
علوم رفتاری در حقیقت به دنبال این است که مشخص کند انتخابهای روزانه افراد بر چه اساسی است و روشهای سادهای را برای تغییر محیط و به منظور داشتن نتایج متفاوت ارائه دهد. علوم رفتاری کمک میکند متوجه شویم چرا افراد در شغلشان خوب عمل نمیکنند. همچنین میتواند توضیح دهد که چرا بعضی از افراد وارد رقابت نمیشوند و چرا تعدادی دیگر پس از اولین شکست، دست از کار میکشند. علوم رفتاری به ما آموزش میدهد که چگونه با برداشتن گامهای کوچک به سمت اهداف بزرگ حرکت کنیم.
شاید شما در حال شروع یا تمام کردن یک کسب و کار باشید. شاید در حال شروع دانشگاه و یا تمام کردن دانشگاه هستید. شاید هم به فکر ارتقاء در محل کار یا انتقال از یک مکان به مکان دیگر باشید. شاید هم یکی از افرادی باشید که نسبت به زندگی کاریشان بیانگیزه بوده و نیاز به تغییر دارند.
بدون توجه به کار، صنعت یا وضعیتی که در کار دارید میتوانم ضمانت دهم که در این صفحات درسهای بسیار باارزشی نهفته است که میتواند به شما کمک کند در مورد آیندهتان بزرگ فکر کنید و اهداف بزرگی را تصور نمایید. برای کمک به شما جهت رسیدن به این هدف، تمرکز این کتاب بر روی مشخص کردن گامهای کوچک برای رسیدن به آرزوهایتان است. و لذا نکات علوم رفتاری به شما کمک زیادی خواهد کرد که بتوانید به همین مراحل کوچک پایبند باشید تا از پس موانع برآیید.
چه چیزی ما را عقب نگه میدارد؟
هرچند داشتن رویاهای بزرگ ساده است اما محقق کردن آنها سخت است. امروزه مدیریت زندگی کاری سختتر شده و تخصصهایی که به آنها نیاز داریم دائماً در حال تغییر است. پیشرفتهای تکنولوژیکی و جهانیشدن در حقیقت نوع کارهای موجود را تغییر میدهد. بیشتر ما خودمان را در رقابت با یکدیگر میبینیم. در تغییر از کسب و کار سنتی به کسب و کار مدرن، افرادی که خیلی عالی خود را تغییر دادهاند نتایج بسیار عالی میگیرند در حالیکه بقیه که صرفاً کمی پایینتر از گروه افراد با تغییرات خیلی عالی بودهاند، نتایجی کاملاً معمولی به دست میآورند. و اگر شما هم در مسیری هستید که به انتهای خط نزدیک میشود و باید مهارتهای دیگری را بیاموزید فشار زیادی را تحمل میکنید. اگر هم هیچ مسیر یا هدف مشخصی در ذهن خود ندارید که شرایط بسیار سختتر است. بسیاری از ما مراقبت از خود را فدای رسیدن به موفقیت میکنیم. ما به دورهمیهای خانوادگی نمیرویم، برای آزمایشهای دورهای سلامتی نمیرویم و خیلی از مراسم را رها میکنیم. اما سوال اینجاست که اگر ما شادیها و دلخوشیهایمان را فدا کنیم میتوانیم با توجه به مهارتها، تخصصها و چیزهایی که از دست میدهیم موفقیتهای بزرگی به دست آوریم؟ اگر جواب منفی باشد یعنی چیزی که به دست میآوریم با آن چیزی که فدا میکنیم تناسب ندارد.
لذا سعی میکنیم مهارتهایمان را بالا ببریم. این مهارتهای جدیدی که یاد میگیریم میتواند سبب ایجاد وضعیتی جدید شود: تحقیقات کامل، ایجاد یک استراتژی جدید یا محصولی که هر کسی از داشتن آن سود میبرد. خوب نتیجه این است که ما هم به پاداشمان میرسیم. درست است؟
اما متاسفانه باید بگویم فرآیندی که مشخص میکند چه کسی چه پاداشی بگیرد اغلب ناعادلانه است. روزانه محصولات بسیار خوبی وارد بازار میشوند که اصلاً مورد توجه قرار نمیگیرند، خلاقیتهای زیادی هستند که اصلاً شناخته نمیشوند و ابداعات جدیدی هستند که اصلاً مورد توجه قرار نمیگیرند. دلیل اینکه ایدههای ما چندان مورد توجه قرار نمیگیرند و مشاغل ما متوقف میشوند، وجود انحرافات شناختی است. این انحرافات بارها و بارها بر روی شما و کار شما تاثیر خواهد گذاشت و حتی ممکن است دلهره و ترسی در وجود شما ایجاد کنند. زمانی که افرادی که بر روند کاری شما نظارت دارند دارای شناخت دقیقی از فرآیندها نیستند، میتوانند سبب طولانیتر شدن و حتی کمتر لذتبخش بودن کار شما شوند و این به نوبه خود واقعاً نگرانکننده است.
شاید زمانی که بشنوید ما کارها را به این شکل انجام میدهیم، انگیزه ایجاد روشهای نوآورانه در شما از بین برود و سرخورده شوید و یا شاید هم لازم باشد که زمانتان را در فرآیندهای مربوط به بروکراسی و لابیکردن با گروههای مختلف هدر دهید. شاید هم وقتی میبینید که افراد بسیار باهوش صرفاً بخاطر اینکه در دانشگاه معتبر درس نخواندهاند یا در گروه یا شرکت خوبی کار نمیکنند در مسیر پیشرفت قرار نمیگیرند، دلسرد و خسته شوید.
اما چیزی که باید به آن دقت کرد این است که تاثیر انحرافات شناختی صرفاً به اقدام کردن یا اقدام نکردن دیگران مربوط نیست بلکه گاهی انحرافهای شناختی خود ما هم سبب عقب نگهداشته شدن ما میشوند.
شاید فکر میکنید فردی هستید که خوب تصمیمگیری میکنید. شما همیشه به تصمیمهایی که میگیرید دقت میکنید و اجازه نمیدهید که احساسات بر منطق شما غلبه نماید. فکر میکنید کاملاً منطقی هستید، درست است؟
خیر.
علوم رفتاری نشان داده است که تصمیمات ما در بیشتر اوقات تحت تاثیر انحرافهای شناختی و نقاط کور ماست، فارغ از اینکه ما چقدر فکر میکنیم که خوب تصمیم میگیریم. ما اغلب فکر میکنیم خیلی بر اساس اهدافمان عمل میکنیم در حالی که واقعاً اینگونه نیست. ما آنقدری که فکر میکنیم، منطقی عمل نمیکنیم.
چگونه این انحرافات شناختی سبب میشود که ما در کار عقب نگه داشته شویم؟ خوب کسانی که در شرکت بزرگی کار میکنند میتوانند از خودشان بپرسند که چرا بصورت سالیانه ارتقاء نمیگیرند. جواب این است که شما نتوانستهاید ملاکهای مورد نیاز برای ارتقاء را به دست آورید، یا اینکه (در بسیاری حالات) فرآیند ارتقاء بقدری نامشخص و غیرشفاف است که شما میخواهید طوری عمل کنید که همیشه بیشتر از آنچه لازم است، امتیاز کسب نمایید.
خوب یک گام به عقب برگردید. در اینجا تصمیم عاقلانه چیست؟
اگر من منطقی باشم باید بخواهم که هر چه زودتر از مزایای ارتقاء استفاده کنم. حقوق، موقعیت اجتماعی و وامهای بیشتری میخواهم. اما زمانی که ملاکهای ارتقاء مشخص نباشد نمیشود قبل از اینکه این ملاکها را به دست آورده باشم برای ارتقاء اقدام کنم؟ حداقل میتوانم امتحان کنم، مگر نه؟
اما ممکن است وزن بیشتری به این احتمال بدهم که نمیتوانم ارتقاء پیدا کنم.
اگر این حالت برای شما درست باشد، بیانگر این است که یک انحراف شناختی شما را عقب نگه میدارد. شما وزن بیشتری به ردشدن در بررسیها میدهید و به فاکتورهایی که میتواند سبب موفقیت شما شود، وزن کمتری میدهید.
در مورد بسیاری از ما پیشبینی ردشدن بقدری احتمال بالایی دارد که حتی نمیخواهیم وارد چرخه ارزیابی شویم. ما بقدری رد شدن را بد میدانیم که حتی حاضر نیستیم با آن روبرو شویم. اما تجربه واقعی رد شدن به آن بدیای که ما فکر میکنیم نیست. رد شدن مزایایی هم میتواند داشته باشد. مثلاً من خودم وقتی رد میشوم یک لیوان نوشیدنی و شکلات میخورم تا برای دور بعدی رقابت آماده شوم. از همه مهمتر اینکه وقتی رد میشوم نکات زیادی را یاد خواهم گرفت. این رد شدن تجربه زندگی است و شاید اگر بهتر بخواهم بگویم، خود رد شدن هم بخشی از زندگی است.
اجازه دهید مثال دیگری بزنم. آیا از کار کنونیتان متنفر هستید و رویای شما این است که کسب و کاری راه بیاندازید؟ شاید ایدهای در مورد یک محصول خوب دارید اما وقتی که درآمد ثابتی ندارید که بتواند هزینههای شما را پرداخت کند از فکر کردن به این موضوع هم میترسید. خوب شما به کار کنونیتان ادامه میدهید در حالی که همچنان این ایده را همراه خود دارید.
آیا این منطقی است؟ آیا به دنبال این هستید که تصمیمی بگیرید یا اینکه اصلاً تصمیمی نگیرید؟ آیا هزینه تاسفخوردن را کمتر از آنچه هست در نظر گرفتهاید؟ آیا مدام به هشت سالگی فکر میکنید که رویایتان را دنبال نکردید و همیشه با این سوال درگیر بودید که اگر اینگونه شود چه پیش میآید؟
انحرافهای شناختی ما سبب عقب نگهداشتن ما میشوند. در حقیقت در مورد بسیاری از ما، مشکل اصلی همین است. اگر واقعاً بخواهم منطقی فکرکنم باید 80 درصد به خودم نگاه کنم و 20 درصد مسئولیت را به گردن دیگران بیاندازم. این من هستم که به مدت طولانی پروژهها را عقب میاندازم تا مجبور به انجامشان شوم و همین امر سبب میشود که قربانی اشتباهات خودم باشم و همچنان به کاری ادامه دهم که انجام میدادهام. همچنین درک اشتباه من از اینکه چقدر طول میکشد تا مهارتهای اولیه را بیاموزم، سبب میشود که دچار اشتباه برنامهریزی شوم و نتیجه این است که همیشه برنامهریزی را آنقدر دیر انجام میدهم که دیگر بهترین سناریوی موجود را از دست داده باشم. در بسیاری از مراحل زندگی با اینکه مدارک و تجربه کافی برای ارائه دارم، به خودم اعتماد ندارم و فکر میکنم که شیاد هستم و احساس عدم کفایت میکنم. من حتی نوشتن این کتاب را عقب میانداختم چون با خودم فکر میکردم که نمیتوانم کتاب بنویسم و از شکستخوردن در فروش کتاب میترسیدم.
اینکه تشخیص دهیم خودمان بخشی از فرآیند متوقف شدن کار یا سخت شدن کار هستیم، نکتهای است که میتوانیم بپذیریم یا آن را با سرسختی رد کنیم. اما پذیرفتن آن به ما کمک میکند که بتوانیم بصورت فعالانه در جهت رفع آن اقدام نماییم. این بدان معنی است که میتوانید متوجه شوید که 80 درصد کنترل در دست خود شماست و درک این موضوع تاثیر بزرگی بر چگونگی پیشرفت کار شما خواهد داشت.
از امروز از شما میخواهم که کنترل سفر کاری خود را در دست بگیرید و از نکات علوم رفتاری برای مشخص کردن هدف بزرگ یا رسیدن به خط پایان و به تحقق رساندن رویای بلندمدت خود استفاده نمایید.
برای تغییر در زندگی این عوامل مهم و کلیدی هستند:
-
هدف
-
زمان
-
درون
-
بیرون
-
محیط
-
مقاومت
Alireza_t –
موفقیت هر شخص در زندگی بیش از آن که به هوش او مرتبط باشد، به کیفیت تفکر او ربط پیدا میکند. شما که میتوانید آزادانه افکار خود را انتخاب کنید، چرا بزرگ فکر کردن را برنمیگزینید؟ تجربه بشری میگوید افکار بزرگ، شانس کسب پیروزی را افزایش میدهند. اگر میخواهید این کتاب برای شما مفید باشد، تنها به مطالعهاش اکتفا نکنید. باید به آن عمل کنید. راهکارهایش را به کار ببندید و با تمام توان نسبت به اجرای آن عمل کنید تا بتوانید نتایج معجزه بزرگ فکر کردن را در زندگیتان ببینید. پس مطالعه این کتاب را برای دوستان توصیه مینمایم.
ساسان جعفرنیا –
سلام