عوامل اصلی ایجاد سرسختی ذهنی
در این قسمت تمرین میکنیم تا به فردی با سرسختی ذهنی تبدیل شویم. از همین رو، راهکارهایی عملی در اختیارتان میگذارم که با استفاده از آنها میتوانید احساسات خود را مهار کنید، ارادهتان را افزایش دهید و آمادگی ذهنی لازم برای مدیریت هر وضعیتی که با آن روبرو میشوید را به دست آورید. همچنین استفاده از این ابزارها، باعث میشود تاب و مقاومتتان وقتی شرایط طبق انتظارات پیش نمیرود، بیشتر شود.
این راهکارها فقط درباره بنیه ذهنی یا ایستادگی نیست. بلکه درباره شجاعت ذهنی است که هنگام به هم ریختن برنامهریزیهایتان، شما را به پیش میبرد. این امر جرأت، اعتماد به نفس و بردباری ذهنی شما را میطلبد.
بهتر است بدانید که رویارویی با موانع و غلبه بر چالشها با وقار و متانت، مهارتی آموختنی است. چه خبر فوقالعادهای! یعنی هرکسی میتواند آن را انجام دهد تا زمانی که به آن متعهد هستند و مایلند وقت و انرژی بگذارند تا ذهنشان را تربیت کنند. به همین سبب، در انتهای هر فصل تمرینی گذاشته شده است. تمام این تمرینها با هدف کمک در به کارگیری آنچه آموختهاید طراحی شدهاند. به همین خاطر ساده و آسان هستند و از همه مهتر پایههای حیاتی فرایند تبدیل شدن به فردی با سرسختی ذهنی را بنیان میگذارند.
آیا آماده اید که وسوسه هایتان را مهار، رفتارتان را کنترل، و طرز فکرتان را تنظیم کنید به گونهای که به مشکلات با روشی مثبت و مؤثر پاسخ بدهید؟ آیا مایلید نحوه پردازش مغزتان و چگونگی واکنش به اوضاع مشکل را بازسازی کنید؟ اگر بله، پس بیایید انجامش دهیم!
سرسختی ذهنی و تسلط بر احساسات
احساسات ما نقشی حیاتی در نحوه برخورد ما با چالشها و موانع بازی میکنند. این مسأله که چقدر میتوانیم زمانی که همه چیز به هم میریزد باز هم مؤثر عمل کنیم، کاملاً به این بر میگردد که چگونه در آن شرایط با احساسات خود برخورد میکنیم. اگر قادر نباشیم آنها را کنترل کنیم، میزان قابلیت عملکردمان هنگامی که تحت فشار هستیم آسیب میبیند. درعوض، اگر با جدیت آنها را مهار کنیم، مدیریت اشتباهات و گرفتاریها به مراتب آسانتر میشود.
این همان چیزی است که به آن هوش هیجانی میگویند. هوش هیجانی یعنی توانایی درک و مدیریت احساسات به شیوهای که امکان عملکرد مؤثر را برای ما فراهم کند. به جای آنکه احساساتمان را خفه کنیم تا در مقابل دشواریها سرسختی ذهنی داشته باشیم، باید دقیقاً برعکس آن عمل کنیم؛ یعنی سعی کنیم بفهمیم وقتی با چالشی روبرو میشویم چه احساسی داریم تا یاد بگیریم ترس را کنترل و استرس را مدیریت کنیم و همچنین به آن شرایط با آگاهی و اراده محکم پاسخ بدهیم.
ارزش خودآگاهی
برای اینکه تبدیل به فردی با سرسختی ذهنی بشویم باید از احساسات عمیقمان خبر داشته باشیم. لازم است کاملاً نسبت به افکار، باورها و عقایدمان آگاه باشیم. باید درباره ارزشهایمان شفاف باشیم تا از این طریق پاسخهایمان به شرایط نامطلوب درست و قاطعانه باشد.
البته سرسختی ذهنی به این معنا نیست که باید خودمان را از احساساتمان جدا کنیم. برعکس، باید آنها را در آغوش بگیریم. این تنها راهی است که به وسیله آن میتوان واقعاً بر آنها مسلط شد. اگر وقتی که شرایط خوب پیش نمیرود، بتوانیم ترس، درماندگی و سایر احساسات منفی خود را بپذیریم، آنگاه قادریم آنها را ارزیابی کنیم، میزان درستی آنها را تعیین کنیم، و آن احساساتی را که واقعی نیستند، مهار کنیم. افزایش سطح خودآگاهی، اولین گام به سوی تسلط بر احساسات است.
نقش همدلی
گاهی همدلی با “خوب بودن” اشتباه گرفته میشود و تعریفی ساده از آن ارائه میشود: همدلی صرفاً درباره مودب بودن یا شنونده خوبی بودن نیست؛ بلکه خیلی بیشتر از اینهاست. در واقع، همدلی کردن یعنی اینکه خود را بجای دیگران بگذاریم و احساساتشان را در آن شرایط خاص بفهمیم. به بیان دیگر، افکار و احساساتی که در آن لحظه درگیر آن هستند را درک کنیم.
هرچند که همدلی اساساً یعنی درک دیگران، اما خود مهارتی ضروری برای ایجاد سرسختی ذهنی به شمار میرود. ما با مشاهده شرایط دشواری که دیگران تجربه کردهاند، به بینشی منحصر به فرد دست پیدا میکنیم. بینشی که کمک میکند آن شرایط را به وضوح درک و از آن زمانی که خودمان دچارش شدیم، استفاده کنیم. همچنین، هر چه بیشتر با دیگران همدل باشیم، کمتر احتمال دارد درباره شرایطشان پیشداوری کنیم.
همدل بودن باعث میشود بتوانیم به این پرسشها صادقانه پاسخ دهیم:
· |
“اگر من هم در این شرایط بودم، چه احساسی داشتم؟” |
· |
“اگر درگیر آن احساسات میشدم، چگونه به آنها واکنش نشان میدادم؟” |
· |
“آیا با توجه به تواناییها، مهارتها، و دانشم، واکنشم منطقی بود؟” |
· |
“وقتی با این نوع شرایط روبرو میشوم، دوست دارم چه مدل فردی باشم؟” |
همدلی این امکان را فراهم میکند که با دیگران ارتباط برقرار کنیم. با این کار میتوانیم بیشتر درباره خودمان بدانیم و داوطلبانه خلق و خوی خودمان را بسنجیم تا بفهمیم که اگر با شرایط پیچیده و رنجآور روبرو شدیم چه نوع واکنشی نشان میدهیم.
چرا کنترل احساسات بسیار مهم است
اغلب وقتی صحبت از تسلط بر احساسات میشود چنین تصور میشود که منظور این است که باید احساسات خود را خفه کنیم. درحالی که این برداشت درست نیست. تسلط بر احساسات یعنی آنها را تشخیص بدهیم، بدانیم چرا چنین احساسی داریم، و آنها را به روشی صحیح مدیریت کنیم.
همانطور که پیش از این اشاره شد، قرار نیست با احساساتمان قطع رابطه کنیم. این کار نه تنها به سرسختی ذهنی منجر نمیشود، بلکه باعث میشود با گذشت زمان، در مقابل اضطراب و اندوه آسیبپذیرتر باشیم.
مدیریت احساسات- یا همان کنترل آنها- این فرصت را فراهم میکند که آنها را بپذیریم، با آنها روبرو شویم، دقیق بررسیشان کنیم، و مشخص کنیم با توجه به شرایطی که در آن هستیم آنچه که احساس میکنیم معقول است یا خیر.
به عنوان مثال، فرض کنید در آزمونی در مدرسه شرکت کردهاید و نمره بدی گرفتهاید. ممکن است از خودتان بدتان بیاید و اینطور تصور کنید که کند ذهن هستید و نمیتوانید بهتر از این عمل کنید. این احساسات منفی و انتقادات شدید به خود آسیب شدیدی به توانایی شما برای عملکرد خوب در آینده وارد میکند. کنترل جدی احساسات این فرصت را به شما میدهد که آنها را به درستی وارسی کنید و مشخص کنید که آیا صحیح هستند یا خیر (که به ندرت درست هستند). این کار به شما فرصتی میدهد تا تصوراتتان از تواناییهای خود را با آنچه که واقعیت دارد، همراستا کنید.
سرسختی ذهنی ارتباط مستقیمی با تصور ما از خودمان و توانایی انجام کار دارد، البته بدون توجه به شرایطی که در آن هستیم. احساساتی که منشأ آنها رنج، ناامیدی، و اضطراب است، ما را از کار باز میدارد، سرعتمان را کم میکنند، یا حتی باعث میشوند در شرایط بغرنج، از خواستههایی که داشتیم دست بکشیم. دقیقاً به همین دلیل یادگیری مدیریت احساسات مهارتی لازم و ضروری است.
چگونه بر احساسات خود مسلط شویم
قطعاً رسیدن به تسلط کامل بر احساسات زمانبر است. اکثر ما بخش عظیمی از زندگی خود را تحت تسلط احساساتی هستیم که متناسب با تواناییهای ما نیستند. به همین خاطر یادگیری مدیریت بر آنها زمان میبرد. در زیر چند راهکار ارائه دادم که برای خود من مؤثر بودهاند. احتمالاً برای شما هم مفید خواهند بود.
· |
درباره احساسات خود، هم مثبت و هم منفی، فکر کنید و آنها را بپذیرید. |
· |
به محض اینکه احساسات منفیتان آشکار میشوند، آنها را به دقت موشکافی کنید. از خودتان بپرسید: ” آیا این احساسات معقول هستند؟” اگر نیستند، به این فکر کنید که چگونه شما را از حرکت باز میدارند. |
· |
پنج دقیقه در روز مدیتیشن کنید و در طی آن، احساسات خود را بدون قضاوت بررسی کنید. صبحها بهترین زمان برای این کار است، اما هر زمان دیگری هم که شد خوب است. |
· |
هر موقع منتقد درونیتان شروع به “صحبت” کرد، با او مواجه شوید و ادعاهایش را بررسی کنید تا مشخص شود چقدر درست میگوید. |
· |
شرایطی را که میتوانید بر آنها تأثیر بگذارید و شرایطی را که از کنترل شما خارج هستند، شناسایی کنید. این عادت را در خود به وجود آورید که اگر به خاطر شرایط خارج از کنترل خود ناامید شدید، آن ناامیدی را رها کنید. |
· |
اقدام کنید، حتی وقتی که از نتیجه مطمئن نیستید. این کار ذهن شما را اینطور تربیت میکند که عملگرا باشد. |
· |
سعی کنید خوب بخوابید، خوب بخورید و ورزش کنید. سلامت جسمی ما بر سلامت احساسیمان تأثیر میگذارد. |
نسبت به خودتان صبور باشید. هیچ کسی یک شبه به مهارت تسلط بر احساسات نرسیده است. اما خبر خوب این است که اگر هر روز تمرین کنید، در نهایت قادر خواهید بود هنگام تجربه شرایط دشوار، احساسات خود را مدیریت کنید.
تمرین 2
لیستی از احساسات منفی که بیشتر از همه، هنگام شرایط سخت تجربه میکنید، بنویسید. شاید این احساس منفی، خشم باشد؛ یا شاید ناامیدی؛ یا حتی ممکن است احساس گناه، دلمردگی، یا شرم باشد. هر چه که هست، آن را یادداشت کنید.
حالا با دقت درباره هر احساسی که در لیستتان مشخص کردهاید فکر کنید. یادداشتی کوتاه کنار هر کدام بنویسید و توضیح بدهید که چگونه این احساسات بر رفتار شما تأثیر میگذارند. مثلاً، عصبانی شدن باعث میشود به دیگران پرخاش کنید؛ یا وقتی شرمنده میشوید، ذهنتان خموده میشود که در نتیجه آن، توانایی اقدام کردن را از شما میگیرد.
در آخر، یادداشتی کوتاه کنار هر احساس منفی بنویسید که در آن توضیح میدهید چگونه در آینده به آنها واکنش نشان میدهید. به عنوان مثال، هنگام عصبانیت، خود را متعهد میکنید که پنج نفس عمیق بکشید. هنگام شرمندگی، قول میدهید که دلیل آن را بررسی کنید و ببینید که آیا آن دلیل منطقی است یا خیر.
زمان لازم: 15 دقیقه.
ادامه دارد …
برگرفته از کتاب سرسختی ذهنی
بدون دیدگاه